یک نصیحت بشنو از من کاندر آن نبود غرض

ساخت وبلاگ

یک چیزی میگم، یادتون باشه. 

اولین پست آموزشی این صفحه رو میخوام بعد 5 سال بذارم. یادتون باشه، اگر رفتید یه جایی غریب بودید، بغض داشتید رفتید تو حموم گریه کنید، یه جایی اصلا یهویی دلتون گرفت پریدید تو حموم خلوت کنید و گریه کنید، وسط جهادی، تو پاکستان، تو قلب اروپا، هر جا.. اگر از حموم در اومدید و گریه تون به خیالتون بند اومد اما جلوی عزیزتون، یا دوستتون باز چشمتون اشکی شد، این کار رو بکنید :

به بهانه ی خشک کردن موها، حولتونو تا روی چشمتون بکشید و چند بار خشک کنید، لای این کارا، تری چشمتون رو هم خشک کنید تا نفهمه...

شاید این پست آموزشی برای اونایی که خیلی گریه میکنن بی معنی باشه ولی من اونیم که موقع زایمان طبیعی هم گریه نکرد، اینو مامانم میگه، همه ی گریه های نوجوونیم تو دسشویی بود. انقد تو پستو گریه کردم که دیگه گریه نکردم.

وقتی بهمن ماه، به خواهرم گفتم برای عیدم خط بنویس دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد، بلای چند تن روی دلم بود. مامانم میگه نباید اسم بچه رو بذاری زینب چون جورکش میشه و غم میبینه، حالا من با این بیت به استقبال بلا دیدن از تن ها رفتم. سهمگین است.

پ ن: ببخش که بهت نمیگم.. قبلا گفتم و تو الان داری اینجا رو میخونی و نگران تر میشی. اما نشو 

میانه ی سه شب...
ما را در سایت میانه ی سه شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faaeezehasani بازدید : 69 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 20:45