گذشتن و رفتن پیوسته

ساخت وبلاگ

معنی یه حرف هایی رو هر قدرم که بگیم میفهمیم در واقع نمی فهمیم تا تجربه نکنیم.
حقیقت اینه که پس جمله ی " نه میتونم بمونم و نه میتونم برم و بگذرم" خیلی حس های متفاوتی هست.. عذاب، خسران، دلتنگی، نفرت و انزجار. این پایه های ابتدایی نهان این عبارت دلخراشه... به سالهای رفته، به امیدهایی که بذر هویتت بودن، به ساعت هایی که گذروندی اونجا فکر میکنی و میگی باید بمونم.. باید بمونم و درستش کنم ولی نه اینکه نخوای.. واقعا نمیشه برگشت. نمیشه نپرس چرا. پاهام چفت زمین شدن. فلج فلج. فقط از دور نگاه میکنم.. نگاهم نه.. نیم نگاه. به همه ی چیزی که نشد
حقیقت اینه من در چندین زاویه گیر این جمله ی منحوس و تیزم.. تیز و برنده. دوستی های عمیق که در واقع بن هویتتن.. خمیر مایه ی همه ی سالهای دانشجویی و شریعتی گز کردن ها و سیگارهای هر پاییز.. میای ترمیم کنی.. انقد پارچه کمه که از کشیدن زیاد پاره میشه.. پاره تر از گذشته.. میشه گذشت؟ نه میشه موند؟ نمیتونی.. زمینی نداری. خونه ای نداری. مثل یه داغی از همه ی ساعت ها و ساعت ها چت کردن و خنده و شادی و اولین پیام بعد ویرانی ها .. چقدر تهی میشی چقدر. نمیتونی برگردی. نه دیگه نمیشه. اون هویت هویت سابقت نیس. اون آدم قبلی نیس. نه نیست. توام نیستی. بگذار و بگذر لعنتی.

حقیقت اینه که این جمله در سومین دو راهی زندگیمم هست.. همزمان . ای اصطلاح معروف و گزنده . از خونه ی پدری ، از همه ی 24 سال زندگیم در ابهت یک دختر بگذر. بذار برم راحت . ای خونه ی جدید که سی کیلومتر از اتاقی که الان توش نشستم دورتری.. مهرتو میخ کن به دلم.. ای خونه ی پدری... تو هفت روز مونده به آخرین روز زیستنم تو دل خودت.. به یادم فقط مهر بیار. سختی ها و نشدن ها و حسرت ها رو به قلب همیشه طلبکارم نیار.. بذارر دوستت دشته باشم و دل کندن ازت بی نهایت سخت باشه... نذار نه بخوام که برم و نه نخوام.. ازین پنجاه پنجاهی خلاصم کن.. به ستی متمایلم کن. مثل همه ی عروس های تو فیلم ها و واقعیت.. چرا بین این دو زندگی واگذاشتی منو؟ چرا به هیچ طرفی میل کامل ندارم.. کاش میشد این جمله رو بردارم.. بذارم زیر لباسم.. دکمه هامو محکم ببندم. چمباتمه بزنم زیر تختم تو منتها علیه خونه ی پدری.. جایی که متعلق به هیج جایی نباشه.. برم زیر تختم تا همه ی این سه بغض، بدون این اصطلاح منحوس از من گذر کنن.. یا اینوری یا اونوری.. وقتی مطمئن مطمئن شدم هر سه تاشون رد شدن از جاده ی بالای تختم. بیام بالا و صبر کنم تا همه ی زخم های روی شکمم تو این مدت همزیستی با اصطلاح شوم خوب بشه و باز زیبا بشم.

میانه ی سه شب...
ما را در سایت میانه ی سه شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faaeezehasani بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:38